نهاد پا به فراط خواست لبی تر کند
برای اهل حرم آب میسر کند
داغ اَتش بر لبش
هر طرفش دشمنی
باز در این محلکه
یاد برادر کند
تشنه لب
داده جان
بر لب دریای آب.
دست عباس چون جدا شد
محشری بر خیمه ها شد،
علم افتا ده نیست علم دار حسین
یا حسین
علم افتاده و نیست دگر یار حسین
یا حسین
یک طرف دست
یک طرف مشک
دل پر از خون
دیده پر اشک...
چو آمد از علقمه
نوای
ادرک اخی
بگفت ای برادر
زپا فتادم بیا
رسید چون نوا
بگوش اهل حرم ز آب بگذشته
و
دل از همه این نوا،
علم افتا ده نیست علم دار حسین
یا حسین
علم افتاده و نیست دگر یار حسین
یا حسین
یک طرف دست
یک طرف مشک
دل پر از خون
دیده پر اشک...
ساغی لب تشنگان
گر چه زتَن داده دَست
پرده ی ظلمت را دَرید
بند ستم را گسست
داده سرو داده جان
در ره آزادگی
بر دل حق باوران
داده غم خونش
سرخی از خون او
پشت ستم بشکند
عاقبت خانه ی ظلم ز بن بر کند
کربلا شد
شور محشر
مرگ و نفرین
بر ستم گر.
علم افتا ده نیست علم دار حسین
یا حسین
علم افتاده و نیست دگر یار حسین
یا حسین
یک طرف دست
یک طرف مشک
دل پر از خون
دیده پر اشک...