زندگی عشقی

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ زندگی عشقی خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

یه شخصی از خیابون رد میشده ، میبینه یه بچه اصفهانی نشسته كنار خیابون گریه میكنه.

جلو میره و میگه چی شده عزیزم ،

پسر بچه میگه سكه ۲۵ تومانی ام را گم كرده ام.

مرد میگه اینكه گریه نداره بیا این۲۵ تومانی مال تو!

باز هم به گریه كردن ادامه میده ،

مرد میپرسه دیگه چیه ؟

بچه میگه اگه اون سكه را گم نكرده بودم الان ۵۰ تومن پول داشتم .

[ سه شنبه 31 خرداد 1390برچسب:طنز,بچه,اصفهان,

] [ 9:55 PM ] [ mina ]

[ ]

اسپانيايي ها ميگن :

“عشق ساكت است اما اگر حرف بزند از هر صدايي بلندتر است “

ايتاليايي ها ميگن:

“عشق يعني ترس از دست دادن تو !”

ايراني ها ميگن :

“عشق سوء تفاهمي است بين دو احمق و….  كه با يك ببخشيد تمام ميشود !” 


[ سه شنبه 31 خرداد 1390برچسب:عشق,طنز,

] [ 9:45 PM ] [ mina ]

[ ]

زنی با سر و صورت کبود و زخمی سراغ دکتر روانشناس میره ..
دکتر می پرسه : چه اتفاقی افتاده؟
خانم در جواب میگه: دکتر، دیگه نمی دونم چکار کنم. هر وقت شوهرم عصبانی و ناراحت میاد خونه، منو زیر مشت و لگد له می کنه و عصبانیتش رو سر من خالی می کنه !!!
دکتر گفت: خب دوای دردت پیش منه : هر وقت شوهرت عصبانی و ناراحت اومد خونه، یه فنجون چای سبز بردار و شروع کن به قرقره کردن. و این کار رو ادامه بده.
دو هفته بعد،اون خانم با ظاهری سالم و سرزنده پیش دکتر برگشت !!!
خانم گفت: دکتر، پیشنهادتون فوق العاده بود. هر بار شوهرم عصبانی و ناراحت اومد خونه، من شروع کردم به قرقره کردن چای و شوهرم دیگه به من کاری نداشت!!!
دکتر گفت: میبینی؟! اگه جلوی زبونت رو بگیری خیلی چیزا خود به خود حل میشن.

 
 
 

 

[ سه شنبه 31 خرداد 1390برچسب:,

] [ 9:38 PM ] [ mina ]

[ ]

یک روز یک زن و مرد ماشینشون با هم تصادف ناجوري می کنه. بطوریکه ماشین هردوشون بشدت آسیب میبینه. ولی هردوشون بطرز معجزه آسایی جون سالم بدر می برن.

وقتی که هر دو از ماشینشون که حالا تبدیل به آهن قراضه شده بیرون میان، رانندهء خانم بر میگرده میگه:


- آه چه جالب شما مرد هستید!…. ببینید چه به روز ماشینامون اومده! همه چیز داغون شده ولی ما سالم هستیم! این باید نشونه ای از طرف خدا باشه که اینطوری با هم ملاقات کنیم و ارتباط مشترکی رو با صلح و صفا آغاز کنیم!

مرد با هیجان پاسخ میگه:

- اوه … “بله کاملا” …با شما موافقم این باید نشونه ای از طرف خدا باشه!

بعد اون خانم زيبا ادامه می ده و می گه:

- ببین یک معجزه دیگه! ماشین من کاملن داغون شده ولی این شیشه مشروب سالمه. مطمئنن خدا خواسته که این شیشه مشروب سالم بمونه تا ما این تصادف خوش یمن كه مي تونه شروع جريانات خيلي جالبي باشه رو جشن بگیریم!

و بعد خانم زيبا با لوندي بطری رو به مرد میده.

مرد سرش رو به علامت تصدیق تکان میده و در حاليكه زير چشمي اندام خانم زيبا رو ديد مي زنه درب بطری رو باز می کنه و نصف شیشه مشروب رو می نوشه و بطری رو برمی گردونه به زن.

زن درب بطری رو می بنده و شیشه رو برمی گردونه به مرد.

مرد می گه شما نمی نوشید؟!


زن لبخند شيطنت آميزي مي زنه در جواب می گه:

- نه عزيزم ، فکر می کنم الان بهتره منتظر پلیس باشيم !!!

[ پنج شنبه 26 خرداد 1390برچسب:,

] [ 9:52 PM ] [ mina ]

[ ]

چرا خدا مردها را آفرید؟
1. هدف خاصی نبود
2. گِل اضافه مونده بود
3. نسخه آزمایشی بود
4. اصلا کار خدا نبود


چرا خدا مردها را از روی زمین برنمی دارد؟
1.
از نظر خدا مردها وجود خارجی ندارند
2.مگه ما روی زمین مرد هم داریم
3.وجود اینگونه از درندگان برای موازنه جمعیت روی زمین ضروری به نظر میرسد
4.حالا چه عجله ایه؟


اگه خدا مردها را نمی آفرید چی می آفرید؟
1.چیز خاصی نمی آفرید
2.پیراشکی
3.خروس دریایی
4.فضای خالی


اگر جمعیت مردها منقرض شود چه می شود؟
1
.مگه قراره اتفاقی بیافته
2.خارشتر کویر لوت که آفت نداره
3.اکوسیستم به شرایط بدون انگل برمی گردد
4.یه هیولا کمتر دنیا قشنگتر


چه وقت مردها عاشق می شوند؟
1.چه وقت مردها عاشق نمی شوند!
2.هر وقت مامانشون بگه
3.چون یکدفعه می شوند خودشان هم نمی دانند که کی می شوند
4.یک روز از همین روزا !


مردها چه وقت عشق قبلی خود را فراموش می کنند؟
1
.در همون وقتی که عشق جدید خود را کشف می کنند
2.جدید و قدیم نداره فقط بازیگر نقش زن عوض میشه .(قانون 4 نیوتن)
3.بستگی تام و تمام به میزان تستر.... دارد.
4.رابطه مستقیم با نظر مادر بزرگ کودک فهیم دارد.


مردها در مقوله ایجاد یک رابطه عشقی جدید در حکم چه چیزی هستند؟
1
.فنر با ثابت بالا
2.پارچه استرچ
3.یک نوع ماده الاستیک با ساختار ناشناخته
4.کش تیرو کمان


مردها معمولا هر چند مدت یکبار عاشق می شوند؟
1
.هر شب
2.هر وقت که خدا بخواد
3.هر وقت تستر..... بگه
4.سیکل خاصی ندارند


مردها وقتی تصمیم به ازدواج می گیرند چه کار می کنن؟
1
.اون موقع نمی تونن کار خاصی بکنن!
2.تمام تلاششون رو می کنن که بتونن 1 کاری بکنن!
3.به مامانشون می گن که 1 کاری بکنه چون دیگه وقتشه که اونا رسما خیلی کارا بکنن!
4.می رن کلاس آمادگی جسمانی!!

وقتی مردها تصمیم می گیرن ازدواج کنن چی می گن؟
1
.چیزی نمی گن چون وقت عمله
2.وقت نمی کنن چیزی بگن
3.اولش چیزی برا گفتن ندارن ولی بعد که خرشون از پل گذشت نطقشون باز میشه
4.در این برهه از تاریخ طبیعی هیچ کس نمی فهمه که اونا چی می گن

مردها چطور زن زندگی شون رو می گیرن؟
1
.با دست
2.با تور
3.با چنگول
4.با زبون


معیار مردها برای انتخاب همسر چیه؟
1
.هر که پیش آمد خوش آمد
2.به روش جستجوی ترتیبی در لیست سیاه
3.ده بیست سی چهل
4. به قول مادر بزرگ پسر، دختر مثل پارچه می مونه هر روز 1 مدل بهترش میاد، وامیستن بهترش بیاد

[ پنج شنبه 26 خرداد 1390برچسب:مردها,کنکور مردها,طنز,

] [ 9:37 PM ] [ mina ]

[ ]

Click to view full size image

آرزو دارم شبی عاشق شوی

     آرزو دارم بفهمی درد را 

         تلخی برخوردهای سرد

می رسد روزی که بی من لحظه ها را سر کنی

           می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی

                       می رسد روزی که شبها در کنار عکس من

                                  نامه های کهنه ام را مو به مو از برکنی...

[ پنج شنبه 26 خرداد 1390برچسب:آرزو,مرگ عشق,

] [ 8:59 PM ] [ mina ]

[ ]


سهراب گفتی چشم ها را باید شست"شستم ولی...

 

گفتی جور دیگر باید دید :دیدم ولی...

گفتی زیر باران باید رفت"رفتم ولی...

اون چشم های خیس و شسته ام را نگاه دیگرم را هیچکدام را ندید

 فقط زیر باران خنده ی مستانه ای کرد و با طعنه بهم گفت:

دیوانه باران ندیده 

[ پنج شنبه 19 خرداد 1390برچسب:باران,سهراب,

] [ 10:37 PM ] [ mina ]

[ ]

Click to view full size image

در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند.
 آنها در میان زوجهای جوانی که در آنجا حضور داشتند بسیار جلب توجه می کردند.
  بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین می کردند و به راحتی می شد فکرشان را از نگاهشان خواند:
  نگاه کنید، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی می کنند و چقدر در کنار هم خوشبختند .
  پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت. غذا سفارش داد ، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو به رویش نشست.
 یک ساندویچ همبرگر ، یک بشقاب سیب زمینی خلال شده و یک نوشابه در سینی بود.
 پیرمرد همبرگر را از لای کاغذ در آورد و آن را با دقت به دو تکه ی مساوی تقسیم کرد.
  سپس سیب زمینی ها را به دقت شمرد و تقسیم کرد.
  پیرمرد کمی نوشابه خورد و همسرش نیز از همان لیوان کمی نوشید. همین که پیرمرد به ساندویچ خود گاز می زد مشتریان دیگر با ناراحتی به آنها نگاه می کردند و این بار به این فــکر می کردند که آن زوج پیــر احتمالا آن قدر فقیــر هستند که نمی توانند دو ساندویچ سفــارش بدهند.
 پیرمرد شروع کرد به خوردن سیب زمینی هایش. مرد جوانی از جای خو بر خاست و به طرف میز زوج پیر آمد و به پیر مرد پیشنهاد کرد تا برایشان یک ساندویچ و نوشابه بگیرد. اما پیر مرد قبول نکرد و گفت : همه چیز رو به راه است ، ما عادت داریم در همه
 چیز شریک باشیم .
  مردم کم کم متوجه شدند در تمام مدتی که پیرمرد غذایش را می خورد، پیرزن او را نگاه می کند و لب به غذایش نمی زند.
  بار دیگر همان جوان به طرف میز رفت و از آنها خواهش کرد که اجازه بدهند یک ساندویچ دیگر برایشان سفارش بدهد و این دفعه پیر زن توضیح داد: ما عادت داریم در همه چیز با هم شریک باشیم.
 همین که پیرمرد غذایش را تمام کرد ، مرد جوان طاقت نیاورد و باز به طرف میز آن دو آمد و گفت: می توانم سوالی از شما بپرسم خانم؟ پیرزن جواب داد: بفرمایید.
  - چرا شما چیزی نمی خورید ؟ شما که گفتید در همه چیز با هم شریک هستید . منتظر چی هستید؟
  پیرزن جواب داد: منتظر دندانهــــــا.

[ یک شنبه 15 خرداد 1390برچسب:,

] [ 10:11 PM ] [ mina ]

[ ]

زني سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.
يکروز تصميم گرفت ميزان علاقه اي که دامادهايش به او دارند را ارزيابي کند.

 

 

يکي از دامادها را به خانه اش دعوت کرد و در حالي که در کنار استخر قدم ميزدند از قصد وانمود کرد که پايش ليز خورده و خود را درون استخر انداخت.

دامادش فوراً شيرجه رفت توي آب و او را نجات داد.

فردا صبح يک ماشين پژو 206 نو جلوي پارکينگ خانه داماد بود و روي شيشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»

 

زن همين کار را با داماد دومش هم کرد و اين بار هم داماد فوراً شيرجه رفت توي آب و جان زن را نجات داد.

داماد دوم هم فرداي آن روز يک ماشين پژو 206 نو هديه گرفت که روي شيشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»

 

نوبت به داماد آخري رسيد.

زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت.

اما داماد از جايش تکان نخورد.

او پيش خود فکر کرد وقتش رسيده که اين پيرزن از دنيا برود پس چرا من خودم را به خطر بياندازم؟

همين طور ايستاد تا مادر زنش در آب غرق شد و مرد.

فردا صبح يک ماشين بي ام ‌و آخرين مدل جلوي پارکينگ خانه داماد سوم بود که روي شيشه اش نوشته بود:«متشکرم! ازطرف پدر زنت»

[ یک شنبه 15 خرداد 1390برچسب:مادر زن,زن,

] [ 10:4 PM ] [ mina ]

[ ]

خدایا

عشقی به من بده که مرا بسازذ

همچون فرشتگان بهشت تو

یاری به من بده که در او بینم

یک گوشه از صفای سرشت تورا

[ یک شنبه 15 خرداد 1390برچسب:فرشته,عشق,یار,خدا,

] [ 9:8 PM ] [ mina ]

[ ]

یکی بود یکی نبود                 زیر گنبد کبود

یه غریب آشنا                       دل و جانمو ربود

این جوری نگام نکن                 گل یاس مهربون

اون غریبه خودتی                    همیشه با من بمون

[ پنج شنبه 12 خرداد 1390برچسب:قصه,غریبه,

] [ 9:39 PM ] [ mina ]

[ ]

روزگاریست در این کوچه گرفتار توام

             با خبر باش که در حسرت دیدار توام

                          گفته بودی طبیب دل بیمار منی

                                      پس طبیب دل من باش که بیمار توام

 

 

[ سه شنبه 10 خرداد 1390برچسب:,

] [ 9:47 PM ] [ mina ]

[ ]

ای نگاهت رونق فردای من

در تو معنی می شود دنیای من

ای کلامت بهترین اثبات عشق

باتو ماندن آرزو،رویای من

[ دو شنبه 9 خرداد 1390برچسب:دنیای من,تو,عشق,

] [ 11:33 PM ] [ mina ]

[ ]

از قدیم می گن :

                                  دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید.

پس برای همینه که ما اینقدر از هم خوشمون می یاد؟!...

 

[ دو شنبه 9 خرداد 1390برچسب:دیونه,

] [ 10:18 PM ] [ mina ]

[ ]

آری آغاز دوست داشتنی است

                                   گرچه پایان راه ناپیداست

                                                              من دگر به پایان نیندیشم

                                                                                      که همین دوست داشتن زیباست.

[ یک شنبه 8 خرداد 1390برچسب:دوست داشتنی,دوست ,

] [ 10:27 PM ] [ mina ]

[ ]

هفت آسمان پر از گلای یاس و میخک

                                                                            با صد تا دریا پر از عشق و اشتیاق و پولک

                                      یه قلب عاشق با یه حس بیقرار و کوچک

فقط می خواد بهت بگه:

                               دوست دارم

[ یک شنبه 8 خرداد 1390برچسب:دوست,دوست داشتن,دوستت دارم,

] [ 10:19 PM ] [ mina ]

[ ]

اتل متل جدایی،عروسکم کجایی؟                                 

                                                      گاو حسن پزیشون یه دل داره پر از خون

عشقم رفته هندوستون خونم شده قبرستون

                                                      یه عشق دیگه بردار یه دنیا غصه بردار

اسمشو بزار بچگی تا آخر زندگی

                                                    آچین و واچین تموم شد عمر منم حروم شد. 

[ پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:تنها,

] [ 10:0 PM ] [ mina ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه